خبرگزاری فارس ـ محمد کلهر: «درخت گردو» پنجمین فیلم سینمایی محمدحسین مهدویان است؛ فیلمی تلخ و سوزاننده که چندین بار مخاطب خود را به گریستن وا میدارد؛ فیلمی که نظیر آن قبلاً در سینمای ایران یافت نمیشود. اما این بینظیر بودن به معنای تمجید از «درخت گردوی پیر مجروح بیرون روستا» نیست.
داستان فیلم به هفتم تیرماه سال ۶۶ و روستای مرزی «رشهرمه» باز میگردد، جایی که به گفته راوی داستان، خلبان جنگنده در بازگشت از مأموریت بمباران شیمیایی شهر سردشت، مهمات اضافی را طبق قاعده در زمینهای مسیر بازگشت خالی میکند تا فرودی بیخطر داشته باشد. بنابراین تنها بمب باقیمانده، بیهدف (!) رها میشود. خانواده «اوس قادر» که در ۳ کیلومتری این روستا زندگی میکنند، درگیر عوارض شیمیایی میشوند و ادامه داستان...
سکانس آغازین فیلم با لانگشاتی از کولبرها در برف زمستان آغاز میشود، موضوعی که نشان دادن آن هیچ ضرورتی نداشت اما کارگردان علاقه دارد موضوعات اجتماعی ـ سیاسی را در فیلم خود بگنجاند.
اما نتیجه این علاقه به موضوعات سیاسی ـ اجتماعی، فیلمی سیاستزده به نام «درخت گردو» شده که در هیچ کجای آن، دشمن بعثی، حامیانش و تولیدکنندگان سلاحهای شیمیایی معرفی نمیشوند؛ چه رسد به اینکه محکوم شوند! بنابراین این پرسش پیش میآید که مراجعه «اوس قادر» به دادگاه لاهه برای محکومکردن چه کسانی است؟!
بر خلاف آنچه مهدویان در نشست خبری «درخت گردو» مدعی شد، این فیلم نه یک فیلم ملی که یک اثر قومیتی است و روی مظلومیت قوم «کُرد» تأکید دارد، کلمهای که بارها از زبان اوس قادر در دادگاه لاهه تکرار میشود و به کشتار ۵ هزار کرد در حلبچه هم اشاره میکند و در پایان این ظلم را ادامهدار عنوان میکند.
تأکید قومیتی تا نمایش مناسک مذهبی (نماز تکتّف) هم پیش میرود. از سوی دیگر، هیچ نشانهای از پرچم ایران را در فیلم دیده نمیشود، گویا جغرافیای وقوع داستان برای کارگردان مهم نبوده است؛ شاید هم نیمنگاهی به جشنوارههای خارجی داشته و به همین دلیل از نشانهای بصری از ایران در فیلم نگنجانده است. چنانچه از صدام و رژیم متجاوز بعثی هم اثری در فیلم وجود ندارد. گویی فیلمساز در روند داستان، تفاوتی میان ایران و عراق قائل نیست.
مهدویان پایانبندی فیلمش را هم اعتراضی میکند؛ آنجا که راوی داستان میگوید: «سالهاست که هر وقت خوشحالی دختری را میبینم، یاد «ژینا» میافتم، شاید خیالبافی باشد اما دوست دارم فکر کنم ژینا هم یکی از همین دخترهاست؛ راضی، موفق، خوشحال. کاش میشد پیدایش کنم و از خودش بپرسم، آنوقت این قصه پایان بهتری داشت.»
سپس تأکید چندباره روی عبارت «شب سیاه» توسط شعری که دستهجمعی از سوی دختران خوانده میشود، و تعارضی که میان شادی آنها با شب سیاه وجود دارد، بار دیگر یادآوری میکند که درخت گردو یک فیلم ضدملی است. چناچه در طول فیلم هم نشانهگذاریهای دیگری مانند «بنبست وحدت» دیده میشود.
اگر پس از جنگ تحمیلی، کردستان جزء اولویت سیاستهای توسعهای و آبادانی کشور نبوده و هنوز این استان مانند خوزستان دچار کمبودها و محرومیتهایی است، باز هم جوازی بر حذف نام ایران از فیلم و فراموش کردن دشمن اصلی نیست.
انتهای پیام/